عکسهای جشن مهدکودک
راستی این دو تا عکس در روز جشن مهدکودک آرین جیگری منه . اجازه نمی دادن عکس یا فیلم بگیریم و من هم چندتا قاچاقی گرفتم ...
نویسنده :
مامانی دو حبه قند
1:23
بدون عنوان
ادامه عکسها (2)
بدون عنوان
شب نیمه شعبان
سلام مدتیه که نرسیدم چیزی بنویسم و دچار عذاب وجدان شدم راستش خیلی روزهای شلوغی داشتم اول از آوا خانوم ناز و عسلی بگم که تازگی ها کاملاً بلند میشه ( البته باید دو دستش رو به جایی نگه داره) و کلماتی مثل دد، ماما و گاهی هم بابا رو می گه و خلاصه کلی دلبری می کنه. بعد از ظهر ها که از خونه مادرجونی یا مهدکودک می یاد، احساس می کنم می ترسه که مامانش رو دوباره نبینه و به همین خاطر می چسبه به من و گل سینه من می شه. آقا آرین خوشگلمم پنجشنبه پیش جشن فارغ التحصیلی از مهدکودکش رو داشت که در فرهنگسرای شفق برگزار شد و من هم که همش در طول جشن احساس می کردم پسرم داره وارد مرحله جدیدی از زندگی میشه، حس عجیبی داشتم و دائماً خودم رو کنترل می ک...
نویسنده :
مامانی دو حبه قند
1:43
بدون عنوان
از خونه!!!
سلام خیلی خوشحالم چون از امروز می تونم توی خونه به سایت دستر سی داشته باشم چون از امروز اینترنت پرسرعت وایمکس گرفتم و الان هم آرین جونی با بابایی رفته کلاس ژیمناستیک و آوا عسلی هم مهد مامان بزرگه و من فرصتی پیدا کردم به سایت سر بزنم آوا عسلی این روزها همش مشغول کشف دنیای اطرافشه و دستشو به هر جایی می گیره و می خواد وایسه و گاهی هم تاپی زمین می خوره در ضمن عاشق ددر رفتن هم هست آرین هم که بیشتر اوقات با باباییش می ره بیرون. الان می خوام امتحان کنم و ببینم موفق به آپلود عکس این جوجوها می شم یا نه؟ ...
نویسنده :
مامانی دو حبه قند
7:50
بدون عنوان
شروعی برای آرین و آوا جونی
سلام عزیزای دلم مامانی از امروز تصمیم گرفته برای شما یک وبلاگ درست کنه و گاه و بیگاه یه چیزی برای شما توش بنویسه اگرچه یه کم دیر شروع کردم ولی خب باز هم خوشحالم. راستی آرین من امروز درست 5 سال و 6 ماه و 11 روزشه و آوا خانومی هم درست 8 ماه و 20 روزشه. راستی آرین الان چند روزیه که با بابایی می ره استخر و پیشرفتش خیلی خیلی خوب بوده چون تا همین چند وقت پیش از استخر می ترسید و من از این بابت ناراحت بودم . آوا عسلی هم از دیروز به طور کامل 4 دست وپا راه میره و یک هفته ای می شه که دندون دومش هم در اومده و خیلی خیلی بامزه شده خلاصه دنیای من با شماها حسابی پر شده راستشو بخواین گاهی خیلی خسته می شم ولی وقتی نگاهتون می کنم لذت می برم ...
نویسنده :
مامانی دو حبه قند
18:26